پارت 10
پارت 10
بپر ادامه
اوا حواست باشه نیوفتی
#پارت_10
#به_نویسندگی:مماکاسه
#طعم_شیرین_زندگی
از زبان مرینت
با شدت از خواب پریدم وای دوباره مدرسه دیر شد الان خانم بوسیه کلمو میکنه.😥
زود لباسمو پوشیدم و با مامانم خدافظی کردم.
باید میدویدم.🏃♀وگرنه این کلاسو از دست میدادم.
تو راه بودم که با یه نفر برخورد کردم و همه چیزامون ریخت رو زمین اون وسایل خودشو جمع کرد و من ماله خودمو.
_اه ببخشید خانم معذرت میخوام.من لوکا عم.عه مرینت تویی؟؟
من_ااااه لوکا تویی می تونی منو برسونی مدرسه با دوچرخت.🚴♀🚵♀
لوکا_اره.
و منو رسوند مدرسه 🏫
در زدمو رفتم تو کلاس.و سلام کردم.
خانم بوسیه_کجا بودی مرینت(سرم داد زد)
من_ببخشید خانم یه کاری پیش اومد.
خانم بوسیه_برو بشین🤬
رفتم نشستم و به درس گوش دادم.بعد از یک ساعت و نیم.زنگ خوورد.
رفتم زنگ تفریح تو فکر بودم که...آدرین نشست پیشمو دستمو گرفت.ب چشهاش خیره شدم.ولی اون زمینو نگا میکرد.سرخ شده بود.....
«ینی ادرین می خواد چی به مرینت بگه»