پارت 18

⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ ⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ ⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ · 1399/10/29 12:27 · خواندن 2 دقیقه

پارت بعدی رو اوردم

پارت_18
#به_نویسندگی:مماکسه
#طعم_شیرین_زندگی
از زبان مرینت
رفتم زود گوشواره هامو کردم گوشم.یه آه کشیدم نگران بودم و سردرگم.چرا من اکوماتیز شدم☹️
تیکی_مرینت حالت خوبه.
من_اره😔😞
تیکی_تبدیل شو باید بریم گندی که زدیو درستش کنیم.
من_😱ای وای راس میگی اصل یادم نبود.تیکی اتپاتس آن.
تبدیل شدم .وگفتم(به فارسی میگم انگلیسیش شخته)گردونه خوش شانسی.😊
رفتم بیرون که دیدم اوووو چه افتضاحی به بار آوردم.از خودم خجالت کشیدمو شیعو پرت کردم بالا میراکلس لیدی باگ.و همه چی به حالت اولش بر گشته.
بعد تیکی در اومد.و رفتم تو رخت خوابم....🛌
صبح یع خواب بد دیدم که ساعت۶صبح یه دفعه از جام پریدم.تیکی ترسیده بود.خودم داشتم سکته میکردم.خواب وحشت ناکی بود😭.نفس نفس میزدم ترس تموم وجودمو گرفته بود.بی اختیار زدم زیر گریه😭.بعد از نیم ساعت گریه تصمیم گرفتم از خونه بزنم بیرون.
تیکی_تو حالت خوب نیست نباید الان بری بیرون.
من_تیکی نمی تونم همین الان باید برم پیش استاد فو.باید تبدیل شم تیکی هرچی می خوای بخور فقط زود چون باید خودمونو هر چه زود تر برسونیم به استاد فو.
تبدیل شدم و از پنجره وارد اتاق استاد فو شدم.وایز بیدار بود و منو دید.
وایز_مرینت😱تو هم همین خوابو دیدی.
که یکدفعه استاد فو از خواب پرید.
استاد_مرینت.😱😱😱😱اینجا چه کار می‌کنی.وایز تو چرا بیداری.اخ قلبم.
من_استاد حالتون خوبه⁉️
استاد_اره تو هم همین خوابو دیدی.
من_اره .
پلک از پنجره اومد مثله اینکه اونم همین خوابو دیده بود .استاد از پلک هم همینو پرسید.پلک هم همین خوابو دیده بود.
استاد_مرینت قطعا همه اونایی که بهشون میراکلس دادی این خوابو دیدن.جنگ سختی در راه. باید همه رو خبر کنی مرینت تو همه خبر گذاری ها و همه دوستات که بهشون میراکلس دادی.
استاد میراکلس خودش و کویین بی و ریناروژ رو بهم داد.و به پلک گفت برو به صاحبت خبر بده .
استاد_مرینت برو برج ایفل جنگ از اونجا آغاز میشه😕
منم زود خداحافظی کردمو رفتم سمت برج.....‌
(یعنی چی میشه چه اتفاقی برای ۵سوپر هیرو میفته😱)