پارت 9

⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ · 10:59 1399/10/28

به ادامه رجوع کنید

پارت_9
#به_نویسندگی: مماکاسه
#طعم_شیرین_زندگی
از زبان ادرین
بابای مرینت هممونو رسوند خونه ها مون.
در خونه رو باز کردم و داشتم میرفتم تو اتاقم کع
گابریل_ادرین ادرین کجا بودی میدونی ساعت چنده.
من_ببخشید بابا .
گابریل_همین ادرین.ببخشید.سریع رو تو اتاقت سریع.
من_چشم😔
رفتم تو اتاقم .همش تو فکر لیدی بودم.چرا اون شخصیتمو دوست نداره.تو فکر بودم که صدای در اومد🚪
من_بفرمایید تو.
ناتالی بود.
ناتالی_چیزی میل نداری ادرین⁉️
من_نع .
ناتالی_شب بخیر ادرین.
من_شب توعم بخیر.
تا ناتالی رفت بیرون پلک اومد بیرون و گفت.
پلک_اخه تو که عاشقشی بهش بگو دوستش داری.
ادرین_مگه به همین اسونیه پلک.اخ اگه میفهمید چقدر عاشقشم.کاشکی الان یکی پیشم بود.بهش رازمو می گفتم.ولی هیچ فرد قابل اعتمادی پیدا نمی کنم.
پلک_خو به عشقت بگو.
ادرین_عشق کدوم عشق آخه.
پلک_کاگامی رو میگم😄
ادرین_بره گم شده دختره ی عوضی.اصلا کی گفته اون عشق منه.ول گرده لجباز.اون روزی صدتا مثله من دوست میشوعه....
پلک_ینی فقط لیدی رو دوست داری.صبر کن ببینم دوست صمیمیت مرینتو میگم به اون بگو خو.
ادرین_نمی تونم.می ترسم.شاید با فهمید این شخصیتم رابطمون بهم بخوره .تازه خودمم یه بار ازش پرسیدم نظرت در مورد کت نوار چیه.اون گفت.خیلی پر حرفه و شجاع.راست میگه من خیلی حرف میزنم😞
پلک_به نظر من برو به مرینت بگو.
من_در موردش فکر میکنم.اصلا شاید دلو زدم به دریاعو باهاش قرار گذاشتم.
«ینی چی میشه ادرین میگه کیه راز خودشو فاش میکنه یا نه »