پارت 15

⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ · 11:25 1399/10/29

بله پارت 15

پارت_15
#به_نویسندگی:مماکاسه
#طعم_شیرین_زندگی
از زبان آدرین 
رفت دستشویی.منم یواش جوری که متوجه نشه رفتم دنبالش .پلکو فرستادم تو تا ببینه کسی تو دستشویی هست یا نه.پلک گفت نه.
منم رفتم تو دستشویی کناری تا صدای مرینت رو واضحتر بشنوم.
داشت با هق هق می‌گفت.
مرینت_تیکی آخه من چقدر بدبختم که همه اون شخصیتمو دوست دارن.
من_تیکی😱همون جا بود که فهمیدم مرینت همون لیدی باگ هست اینو که فهمیدم زدم بیرون و رفتم سر جام نشستم.
پنج ده دقیقه منتظر شدم تا بیاد.اومد.
من از سرجام بلند شدم و واسش صندلیشو کشیدم عقب تا بشینه
مرینت_ممنون.داشتیم چی می گفتیم.
من_که من عاشق لیدی باگم.😊
مرینت_ادرین به نظر من خیلیا تو این شهر لیدی باگو دوست دارنو...نزاشتم حرفشو کامل کنه
من_ولی من از ته قلبم دوستش دارم حتی واسش میمیرم.
مرینت_ااااااه پوووف راستشو بگم تو جوری داری منو قانع می‌کنی که که...
دیگه حرفی واسه گفتن ندارم🙂ولی شاید این عشقت یه طرفه باشه میدونی اگه یه طرفه باشه چه حسه بدی به زندگیت پیدا میکنی😢انگار دنیا واست به آخر رسیده.
من_ولی اون بهم گفته که منو دوست داره.
مرینت_چی ولی من تا حالا بهت نگفته بودم که😱ععهه این حرفو نشنیده بگیر امروز اصلا حالم خوب نیست.
ادرین_بیا از اینجا بریم یکم قدم بزنیم ها.
یکدفعه گوشی 📱مرینت زنگ خورد.
مرینت جواب داد
مرینت_سلللللام 😱😰عه چرا من قرار دارم نمی‌گم نمی تونم بیام أأأأأه باشه میام خوب باشه گفتم میام.ادرین منو ببخش یه کار خیلی خیلی مهم پیش اومد باید برم فعلا ادرین☹️💋
من_خدافظ😔
(ینی چی میشه کی به مرینت زنگ زد چرا مرینت یه دفعه رنگش پرید)