پارت 16

⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ · 11:31 1399/10/29

پارت 16

پارت_16
#به_نویسندگی:مماکاسه
#طعم_شیرین_زندگی
از زبان مرینت
مامان زنگ زد.باید میرفتم خونه .مهمون داشتیم ینی مامان اینجوری گفت‌.رسیدم خونه ساعت🕘بود.
من_سلام مامان 😒
مامان مرینت_سلام عشقم.
من_عشششقم.مامان حالت خوبه.
مامان مرینت_عزیزم اگه بدونی مهمونا مون کین.مامان بابای لوکا و خودشو خواهرش.واسه خواستگاری از تو 😍😍😊
من_چچچچچچچییی😨(اشک تو چشمام جمع شد من جوابم منفیه کاشکی مامان باهام هماهنگ کرده بود).
مامانم_دختر برو یکم عطر بزنو خودتو آرایش کن همین لباستم خوبه‌‌. بروووو دیگه😜
رفتم تو اتاق.ارایش کردمو عطر زدم☹️
گوشیم زنگ خورد الیا بود بغض کرده بودم.
من_الووو الیا (با حالت بغض حرف میزدم).
الیا_مرینت حالت خوبه ‌.چرا داری گریه می‌کنی.😱
من_الیا........الیا ........قراره واسم خواستگار بیاد.😭😞
الیا_خخخخخخ گفتم ببینم چت شده حالا خواستگار کیه.راستی قرار خوب پیش رفت.
مرینت_لوکاعه😭😭😭😭
الیا_ااااه وا خاک برسم.
مرینت_اصلا حالو حوصله ندارم خدافظی کردیمو من قطع کردم.
رفتم پایین .بابا اومد بود.
بابا_سلام دخترم.
من_سلام بابا.خوبی خسته نباشید.
زنگ خونه به صدا در اومد🔈🔉🔊من درو باز کردم🚪
من_سلام خانم و آقای راسی لایلا جان.سلام لوکا☺️.
بعد از سلام و احوال پرسی رفتم براشون اب پرتقال آوردم.همه داشتیم با هم صحبت میکردیم.
آقای راسی_با اجازه آقای دوپنگ چنگ .خب شما نوگل ها نمی خواید با هم صحبت کنید.
بابام_خب لوکا جان با مرینت جون برید اتاقش با هم صحبت کنید.راهنمایش کن .
منو لوکا رفتیم اتاقم.بهم نگاه میکرد ولی من سرم پایین بود.
لوکا_نمی خوای شروع کنی😊
من_لوکا راستشو بخوای من قصد ازدواج ندارم.
لوکا_خب ینی منظورت اینکه دوسم نداری⁉️
تو رو در واسی قرار گرفته بودم سرمو خاروندم.اااااه لوکا من دوستت دارم ولی الان نمی خوام ازدواج کنم☹️
لوکا_کی آخه کی من می تونم یه دل سیر بغلت کنم کی عشق زندگیم میشی مرینت ها الان جوابمو بده لطفاً مرینت لطفاً.
دستمو گرفت .دستاش عرق کرده بود و می‌لرزید.(دو به شک بودم چه جوابی بدم)
من_لوکا خودت که بهتر میدونی من کیو دوست دارم.
لوکا_ینی جوابت منفیه😔
من_راستش آره .ولی لطفاً ناراحت نشو.
لوکا بغلم کردو منو بوسید💋.بعد از چن ثانیه ول کرد.
لوکا_اینا تقصیر تو نیس تقصیر ادرینه ازش انتقام میگیرم 😡میکشمش.
من_چییییی لطفاً لوکا.این کارو نکن.
لوکا حولم داد عقب جوری خوردم رو زمین که از جام نمی تونستم بلن شم.به زور بلن شدم رفتم پایین.
لوکا_مرینت من تا جواب بله رو از تو نگیرم ولکنت نیستم.
بابای لوکا_مثل اینکه یکم با هم به مشکل خوردن ما کم کم دیگه زحمتو کم میکنیم🙂
بابام و مامانم_کجا برید حالا بمونید هنوز شام نخوردید.
مامان لوکا_نه مزاحم نمی سیم زحمتو کم میکنیم.خدانگه دار خانواده دوپنگ چنگ😊
بعد از خداحافظی رفتم تو اتاقم و نشستم گریه کردم با خودم گفتم اگه آدرین دوسم داشت الان مجبور نبودم به خاطر احساسات خودم بهش بگم نه. گوشواره هامو از تو گوشم در اوردم و واسه خواب آماده شدم که پرواز شرور و دیدم🦋نننننننههههه.خیلی سعی کردم گوشواره هامو پیدا کنم ولی نشد تا خواستم بگمش تو گوشم کار از کار گذشته بود و پروانه رفت تو گردن بندم تا اونجایی که خام حرف های هاگماث نشده بودم گوشواره هامو قایم کردمو دیگه نتونستم و تبدیل شدم به یه آدم شرور.اسمم عشق کش شرور بود و وقتی گردن بندمو فشار میدادم یه قلب شکسته ازش در میومدو می‌رفت تو قلب یکی از خانواده ها.
(یعنی چی میشه کت نوار می تونه شرارت مرینت رو خنثی کنه)