پارت 22

⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ · 06:01 1399/10/30

پارت 22

ارت_22 
#به_نویسندگی :مماکاسه
#طعم_شیرین_زندگی 
از زبان آدرین
رفتم تو اتاقم.پلک از لباسم دراومدو گفت
پلک_حالت خوبه😳به خودت مصلط باش تو که طوری نبودی.
من_پلک من دیگه واقعا نمیکشم میخوام......می خوام فرار کنم😔
پلک_چیی نه راست که نمیگی. اینجا خونته.نباید خودتو دست کم بگیری.تو باید به خودت بگی من به دنیا اومدم که آرزو هامو برآورده کنم.🥰
من_نه پلک من به دنیا اومدم تا زجر بکشم☹️ باید یه چند وقتی خودمو از بقیه مخفی کنم.پلک من تصمیمو گرفتم فرار میکنم😓
باید وسایلمو جمع کنم.یه ساک بزرگ اوردمو لباسامو بقیه وسایلمو👕👖👔🥼👞🥾🧦🧤🧣🕶ریختم توش و از پنجره تو اتاقم.خودم از رو صندلی و نزدیک پنجره شدم که یه نفر در زد با عجله پریدم پایین که اخم در اومد.دستم انگار شکست.که متوجه داد پدرم شدم که فریاد میزد ادرین.
باید فرار میکرد 🏃🏼‍♂ولی چمدون سرعتمو کم میکرد برای همین تبدیل شدم.🐱
جایی برای مخفی شدن پیدا نکردم.با اون ساکی که دستم بود همه بهم نگا میکردن.
تا اینکه فهمیدم کجا قایم شم🤩خونه مرینت البته مامان بابام نباید بفهمن.ساکمو پرت کردم تو بالکن و خودمم یکم چرخیدن نصفه شب بود. گفتم الان بهترین وقته که برم.خونشون.در بالکنو باز کردم مرینت نبود.که یه دفعه پشت سرمو نگاه کردم دیدم مرینت چاقو 🔪 دستشه و گرفتش سمت من‌.
مرینت_😱ادرین تویی🤯اینجا چه کار میکنی؟!؟چرا این موقع اومدی.
من_سلام عزیزم.خوبی😊 ببخش که این موقع اومدم .راستی ساکمو ندیدی.
مرینت_این ساک ماله توعه.چرا اومدی اینجا چرا ساک اوردی😍🥰
من_من اومدم پیشت بمونم.راستشو بخوای من از خونه فرار کردم.
مرینت_چیییییییی.
جلوی دهنشو گرفتم هیسسس ساکت باش چقدر داد میزنی😱
مرینت_ببخشید.اخه چرا فرار کردی.
من_پدرم گفته یا باید با کلویی ازدواج کنم یا با کاگامی😭
اومد بغلم .
مرینت_درکت میکنم.منم بابام گفته باید با لوکا ازدواج کنم🥺
من_تو جوابت چیه😱
مرینت_منفی.
من_منم به هر دوشون منفی.مرینت ی

ه خواهشی دارم ازت.به کسی نگو من اینجام حتی پدر مادرت.
مرینت_چشم ادرینم.ساکتو بزارم تو حموم.
من_بزار.
مرینت_خب برو بخواب .
من_اخه بهم بالشتو پتو ندادی.
مرینت_برو رو تخت بخواب.لطفا جرو بس نکن.برو عزیزم.
من_اخه من.دستشو گذاشت رو لبم 
مرینت_هیچی نگو.و منو بوسید💋
وقتی لبامون روی هم بود یه چند لحظه حس کردم که مرینت همسرمه.چشمامون بسته بود.
مرینت_دیگه وقته خوابه😴شب بخیر ادرین جان.
من_نمی خوابی.
مرینت_می خوام یه دل سیر نگات کنم بعد بخوابم.😍
(یعنی چی میشه گابریل ادرین و پیدا می‌کنه .پدر مادر مرینت از حضور ادرین تو خونشون مطلع میشن🤗)
🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞
🐞🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱
🐞🐱🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
🐞🐱🦊🐢🐢🐢🐢🐢🐢🐢
🐞🐱🦊🐢🐝🐝🐝🐝🐝🐝
🐞🐱🦊🐢🐝🐝🐝
🐞🐱🦊🐢🐢🐢🐢🐢🐢🐢
🐞🐱🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
🐞🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱
🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞