پارت 2 طعم شیرین زندگی

⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ · 09:49 1399/10/26

پارت دو بپرید ادامه

پارت_2
#به_نویسندگی:مماکاسه
#طعم_شیرین_زندگی
از زبان مرینت
اخ سرم بد جور گیج میرفت که خون بالا اوردم.
الیا_مرینت مرینت صدامو میشنوی.😰😱با ترسو لرز زنگ زدم به آدرین.جواب بده جواب بده.الووو
آدرین_سلام آلیا حالت خوبه ؟؟
الیا_ادرین سریع خودتو برسون به این بیمارستانی که واست اسمس میکنم.مرینت تصادف کرده😭(با حالت گریه و هق هق)
ادرین_چیییییی مرینت!!!!😱الان میام.
الیا_قط حالا لوکا.وایییی خدای من.اینم لوکا بردار دیگه😏الووو😝😭با حالت گریه گفتم😭
لوکا_چی شده آلیا ؟؟چرا گریه میکنی؟؟
الیا_مرینت تصادف کرد زود بیا به این آدرس که واست اسمس میکنم.
لوکا_(با حالت بغض)باشه الان خودمو می‌رسونم.
الیا_امبولانس اومد و منم با مرینت رفتم بیمارستان بستریش کردن.
دکتر از اتاق اومد بیرون.
الیا_خانوم دکتر حال مرینت خوبه؟؟
خانوم دکتر_ضربه بدی به سرش خورده که یه مدت نسبتا زیادی کسیو به یاد نمیاره.
آدرین رسید پیشم اونم همین سوالو کرد........
(یعنی چی میشه مرینت واقعا هیچکسو به یاد نمیاره شاید آدرین تنها عشقش بتونه با یه تلنگر حالشو خوب کنه)