پارت 4

⚢♱𝕄𝕖𝕙𝕣𝕤𝕒♱⚢ · 15:30 1399/10/27

خودم نتونستم تحمل کنم چه برسه شما

پارت_4
#به_نویسندگی:مماکاسه
#طعم_شیرین_زندگی
از زبان إدرین
واایییییییییییییی اصلا یادم نبود اینو به مرینت نگفتم.مرینت از حرفم شوکه شده بود از صورت پر از نفرتش معلوم بود از دستم عصبانیه.بهم نگاه کردو سورومه شو با شدت از دستش بیرون کشید و انداختش کنار و منو بیرون کرد.
الیا_چی شد؟؟
من_از دهنم در رفت گفتم نامزد دارم.
آلیا یقمو گرفت دستشو بلند کرد ولی نزد😔
الیا_اخه تو که نمیدونی مرینت چقدر دوستت داره.
آلیا رفت سمت در اتاق مرینت .مرینت درو قفل کرده بود.
که مرینت درو باز کرد لباساش تنش بود و یه رژ بنفش زده بود آخه هر کی ندونه فکر میکنه این بنده خدا اکوماتیز شده.
رفتم سمتش که حولم داد عقب و بد جور خوردم زمین.الیا از رو زمین بلدم کرد و منو آلیا رفتیم دنبال مرینت .تا رسیدیم دم در بیمارستان مرینت آب شد رفت توی زمین.نبود که نبود.
الیا_این اتیشا همه از گور تو بلند میشه.خدا کنه بلایی سر خودش نیاره.بااین وضعیتش الان می تونه کجا رفته باشه😭
من_پاتوقش کجاست؟؟
الیا_یا کافه رستا یا برج ایفل.
قرار شد من برم کافه و آلیا بره برج ایفل.
من به کافه رسیدم.ولی مرینت اینجا نبود.زنگ زدم به الیا📱
من_سلام تو رسیدی.
الیا_ادرین فقط دستم بهت نرسه اینجا هم نیست😡الان به مامان باباش چی بگم ها تو بگو چه جوابی بدم ساعت ۸شب منو تو تو خیابون، خیابون به درک.پروژه که رفت تو هوا جواب خانم بوسیه رو چی بدم آخه.
من_مطمعن هستی که مرینت پاتوق دیگه ای نداره.
الیا_نه فعلا خدافظ.
من_خدافظ☹️
تقصیر منه.اگه بهش نمی گفتم اینطوری نمیشد.
«ینی مرینت کجاست چه اتفاقی براش افتاده اصلا زندست.ینی چی میشه😱😰😓»